جدول جو
جدول جو

معنی فرق کردن - جستجوی لغت در جدول جو

فرق کردن(دَ بَ کَ دَ)
تفاوت داشتن چیزی با چیز دیگر. فرق داشتن. رجوع به فرق داشتن شود، تفاوت قائل شدن میان دو چیز یا دو کس. کسی یا چیزی را بر دیگری ترجیح نهادن و ممتاز نمودن. تمیز دادن. تشخیص دادن. (یادداشت به خط مؤلف) :
نه حق را بازپس هشتم ز باطل
بکردم فرق از معروف، منکر.
ناصرخسرو.
فرق کن فرق کن خداوندا
گوهر از سنگ و دیبه از کرباس.
مسعودسعد.
چشم بگشا و فرق کن آخر
عنبر از خاک وشکر از شیراز.
سنایی.
چون از سره بدل نتوانست فرق کرد
انگاشت زآن اوست به یک وزن و یک عیار.
سوزنی.
از خلال ملکان فرق بکن
تا عصا کآن ز شبان غنم است.
خاقانی.
گر نبودی واقف از حق جان باد
فرق چون کردی میان قوم عاد.
مولوی.
نور هر دو چشم نتوان فرق کرد
چونکه در نورش نظر انداخت مرد.
مولوی.
فرق نتوان کردنور هر یکی
چون به نورش روی آری بی شکی.
مولوی.
مه پاره به بام اگر برآید
که فرق کند که ماه یا اوست.
سعدی.
به تشنیعو دشنام و آشوب و زجر
سفید از سیه فرق کردم چو فجر.
سعدی.
میان خواب و بیداری توانی فرق کرد آنگه
که چون سعدی به تنهایی شبی رنجور بنشینی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
فرق کردن
اختلاف نهادن تشخیص دادن امتیاز دادن
تصویری از فرق کردن
تصویر فرق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فرق کردن((~. کَ دَ))
امتیاز دادن، مشخص کردن
تصویری از فرق کردن
تصویر فرق کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرش کردن
تصویر فرش کردن
گستردن فرش بر زمین، گستردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرض کردن
تصویر فرض کردن
پنداشتن، گمان کردن، واجب دانستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرق کردن
تصویر عرق کردن
بیرون آمدن عرق از بدن، خوی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو کردن
تصویر فرو کردن
داخل کردن چیزی درون چیزی یا جایی، گستردن، ریختن، پایین آوردن، چیدن یا ریزانیدن بار درخت یا گل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرق کردن
تصویر غرق کردن
فرو بردن کسی یا حیوانی در آب به صورتی که آب از سر بگذرد و دچار خفگی شود، فرو بردن چیزی در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرق کردن
تصویر قرق کردن
پهرختن ویژه کردن ممنوع کردن اشخاص بیگانه از ورود در محلی
فرهنگ لغت هوشیار
خویستن هم آوای خویشتن خوی کردن، پاره دادن (پاره رشوه)، شرمساری بیرون آمدن عرق از بدن خوی کردن، پرداخت پول و مال با اکراه، رشوه دادن، خجل شدن خجالت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تکاباندن در آب فرو کردن، کمان کشیدن به رسایی فرو بردن در آب و جز آن گذراندن آب از سر کسی یا چیزی، کشیدن کمان را بغایت. خلوت کردن جایی
فرهنگ لغت هوشیار
پیش آوردن، فراز آوردن، پیش آوردن، دست دراز کردن دست، برگزیدن انتخاب کردن، برانگیختن تحریک کردن، بستن (در)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرض کردن
تصویر فرض کردن
هنگاردن انگاردن انگاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
بوب گستردن، آژیانه کردن گستردن فرش در کف اطاق، کف اطاق یا حیاط را با آجر کاشی یا موزائیک پوشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
داخل کردن چیزی را در جایی یا در چیزی، فرو افکندن انداختن، بیرون ریختن خالی کردن، خاموش کردن (چراغ و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرق کردن
تصویر قرق کردن
((قُ رُ. کَ دَ))
جایی را خلوت کردن و مانع ورود دیگران شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا کردن
تصویر فرا کردن
((فَ کَ دَ))
پیش آوردن، دست دراز کردن، برگزیدن، برانگیختن، بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرض کردن
تصویر فرض کردن
انگاشتن، پنداشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرض کردن
تصویر فرض کردن
Assume, Postulate, Suppose
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرش کردن
تصویر فرش کردن
Carpet
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غرق کردن
تصویر غرق کردن
Immerse, Inundate, Overwhelm, Plunge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عرق کردن
تصویر عرق کردن
Sweatiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غرق کردن
تصویر غرق کردن
eintauchen, überfluten, überwältigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرش کردن
تصویر فرش کردن
rozłożyć dywan
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرض کردن
تصویر فرض کردن
zakładać, postulować, przypuszczać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرش کردن
تصویر فرش کردن
teppichlegen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرض کردن
تصویر فرض کردن
annehmen, postulieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرض کردن
تصویر فرض کردن
предполагать , предполагать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عرق کردن
تصویر عرق کردن
Schwitzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غرق کردن
تصویر غرق کردن
погружать , затопить , подавлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرش کردن
تصویر فرش کردن
постелить ковер
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عرق کردن
تصویر عرق کردن
потливость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرش کردن
تصویر فرش کردن
carpete
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرض کردن
تصویر فرض کردن
assumir, postular, supor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عرق کردن
تصویر عرق کردن
пітливість
دیکشنری فارسی به اوکراینی